درک درست تحولات کنونی کشور یمن نیازمند شناخت ریشه‌های تاریخی مواجهه‌ی این کشور باجهان مدرن و آشنایی ملت آن با اندیشه‌های جدید است. اکنون مردم خواهان دموکراسی و گردش قدرت و کناره‌گیری رییس جمهوری هستند که بیش از سه دهه بر این کشور حکومت می‌کند. علامه ندوی از نادر نویسندگانی است که تحولات این کشور را پیوسته رصد کرده و دیدگاه دقیق و دور اندیشانه‌ای نسبت به آن ابراز داشته است. آنچه می‌خوانید بخشی است از کتاب رویارویی اندیشه‌ی اسلامی و غربی در جهان اسلام که ترجمه‌ی آن به قلم بنده در سال 1388 از نشر احسان منتشر شده است. گفتنی است این مطلب پیش از اتحاد یمن شمالی و یمن جنوبی نوشته شده است.

تقریباً سرگذشت یمن و تمامی کشورهای اسلامی که پیرامون خود حصاری بلند برافراشته‌اند تا به دانش‌های نو و سیستم‌های مناسب و سازوکارهای درست و راه‌های مرفه‌سازی ملت و تقویت نظامی، صنعتی و توسعه‌ای کشور، اجازه‌ی نفوذ ندهند، یکسان است. اوضاع یمن و پروژه‌های مرتبط با توسعه و پیشرفت و سازمان‌های اداری داخلی و مناسبات بین المللی یمن و حرکت آن را در میدان زندگی توسعه‌یافته‌ی مدرن تا سال 1955 م. از داده‌ها و اطلاعاتی ارزیابی می‌کنیم که سردبیر بخش مسائل عربی هفته نامه مصری روزالیوسف، استاد ممدوح رضا، در گفت وگویی مطبوعاتی با معاون وزیر خارجه‌ی یمن، سید محمد عبدالله عمری، به دست داده است. این گفت و گو را مجله نامبرده در شماره‌ی 7فبریه‌ی 1955 م. منتشر کرده است. از این گفت و گو به حقایق زیردست می‌یابیم: 

تا سال 1955 م. آمارگیری سازمان‌یافته و عمومی در یمن صورت نپذیرفته است. راه‌های درآمد کشور تا آن زمان به مالیات‌ها وتعرفه‌های گمرکی خلاصه می‌شد. کشاورزی تنها راه زیست ساکنان یمن به شمار می‌رفت. 

آبیاری نیز تنها از دو طریق صورت می‌پذیرفت:  باران و چاه‌ها. بودجه‌ی سالانه کشور پانزده میلیون بود. ذخیره‌ی ارزی کشور و سرمایه‌ی اختصاصی امام (پیشوای یمن) از هشتاد میلیون جنیه فراتر نمی‌رفت. در کشور جاده‌ی عمومی وجود نداشت. اندکی پیش بود که یک جاده‌ی بزرگ به مسافت 120 کیلومتر میان دو شهر «مخا» و «تعز» بازگشایی شد. این جاده تا سال 1955 م. هنوز تکمیل و اسفالت نشده بود. 

در تمام کشور تنها ششصد مکتب خانه وجود داشت. جز این مکتبخانه‌ها، در تمام شهرها تنها مدرسه‌ی ابتدایی وجود داشت و تنها در سه شهر تعز، مخا و حدیده دبیرستان وجود داشت. ارتش یمن از سه نوع تشکیل شده بود:  یک سپاه متشکل ا ز شش افسر بود که خدمات انتظامی ارئه می‌کرد. سپاه دیگر متشکل از چهارده افسر بود که پس از آموزش‌های لازم به عنوان نیروهای ذخیره و کارهای تشریفاتی و نظامی در نظر گرفته شده بود، افزون بر این دو مورد، بیست هزار نیروی نظامی دیگر نیز بودند که از افراد قبایل گوناگون تشکیل می‌شدند. حیوانات تنها وسیله‌ی مواصلات بودند. تعدادی ماشین ویژه نیز در کشور بود؛ اما هیچ هواپیمای نظامی وجود نداشت. تنها یازده هواپیما در کشور بود که سه تا از آن‌ها از نوع داکوتا بودند. در تمام کشور هیچ هتل و رستوران و کارخانه و پلیسی وجود نداشت. دولت با برخی کشورهای اروپایی قراردادهایی برای یافتن زغال سنگ و نفت بسته بود. 

این انحطاط و واپس ماندگی کشور و اوضاع جهان پیرامون و خیزش کشورهای مجاور، دولت یمن را واداشت تا برخی راه کارهای توسعه و پیشر فت و تحول را در پیش گیرد. تنها راه این کار نیز کشورهای توسعه‌یافته بود. به این سبب، حکومت یمن با اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین قراردادهای گوناگونی بست. این کشورها به حکومت یمن وام‌های هنگفتی دادند و انجام برخی پروژه‌های مهم مرتبط با توسعه یمن را به عهده گرفتند. از این رو در سال 1958 م. طی پیمانی، دولت چین پذیرفت که هفتاد میلیون فرانک سویس بدون بهره به یمن وام دهد تا در پروژه‌های زیر هزینه شود:  

1-بازگشایی جاده‌ای به مسافت 500 کیلومتر میان حدیده و صنعا، 

2-تأسیس کارخانه‌ی نیشکر، 

3-تأسیس کارخانه‌ای برای خشک کردن ماهی، 

4-تأسیس کارخانه‌ی پارچه بافی، 

5-تأسیس کارخانه‌ی شیشه سازی. 

فرجام این واپس ماندگی و دوری از کاروان پویا، روان و پیشرو (که مبتنی بر طرح و برنامه‌ی استوار و برخاسته از اطمینان و عاطفه‌ی دینی نبود، بلکه برخاسته از سستی، رخوت و جهالتی بود که زمانی دراز بر این کشور ثروتمند و حاصل خیز خیمه زده بود)، چیزی جز آن نبود که بر اثر تند بادها و جریان‌های خشن و بنیان‌کن، درهای بسته‌اش را به تمام و کمال بگشاید، بی آن که خوب و بد، سره و ناسره و پوست و مغز را ار هم باز شناسد و جریان تمدن جدید و ساختارهای نو، جنبه‌های مثبت نظام کهن و اندیشه‌های بلند و ارزش‌های سالم را از بن برکند و یمن (که در گذشته الیمن المیمون/یمن فرخنده نامیده می‌شد و زبان صادق پیامبر در باره‌ی نیروی ایمان مردم یمن و حکمت دینی آنان در قالب واژه‌هایی سخن گفته که هر کشور اسلامی به سبب آن بر یمن رشک می‌برد. پیامبر (ص) به مناسبت آمدن هیأتی از یمن فرمود:  «مردم یمن نزد شما آمدند. آنان از همه نرم‌دلترند. ایمان یمنی است. فقه یمنی است و حکمت یمنی است.» این کشور ریشه‌دار در ایمان و حکمت و علوم دینی، گرفتار آشفتگی فکری، اخلاقی و سیاسی و فدای سوسیالیسم، جنگ‌های ویرانگر و انقلاب‌های متوالی شود. 

نگارنده کتاب یازده سال پیش از رخ دادن این انقلاب در اوضاع یمن، طی گفت و گویی با جناب قاضی محمد عبدالله عمری، معاون وزیر خارجه یمن، بیم و نگرانی خود را از فرجامی که یمن اخیراً به سوی آن حرکت کرده، ابراز داشت و برای معاون وزیر خارجه، راه میانه و متعادلی را که می‌باید یمن در اقتباس از تمدن غرب طی کند، باز گفت. این راه، تنها راهی است که می‌تواند یمن را از تندروی گستاخانه‌ی دیگر کشورهای اسلامی برهاند. این گفت وگو در هتل قصر الجزیره‌ی قاهره صورت پذیرفت. در اینجا بخشی را از کتاب «مذاکرات سائح فی الشرق العربی» به قلم خودم نقل می‌کنم. در یادداشت روز سه شنبه 2/5/1370 ه. ق /13/2/1951 م. پس از ذکر دیدار با جناب معاون وزیر خارجه‌ی یمن و خوش آمدگویی‌ها و سخنان مقدماتی، نوشته‌ام: 

به ایشان گفتم:  اینک سرزمین‌های عرب مهار و اختیار خود را در دست ندارند و با جریان غرب همگام هستند، ولی یمن هم چنان مهار و اختیار خود را در دست دارد. امیدوارم که شتاب نکند و در بر گرفتن از تمدن غرب و نظام آموزشی و روش زندگی آن بی باکی نکند و همچنین روی آوردن آدم تشنه به آب و افتادن پروانه بر شمع، به تمدن غرب روی نیاورد، بلکه هر چه را که با زندگی، آیین، طبیعت و رسالت آن سازگار است، برگزیند و جنبه‌های زاید و ناخوشایند آن را فرو گذارد. یمن مدت‌ها به دور از جهان زیسته و اینک به این باور رسیده که از کاروان زندگی واپس مانده است. بیم آن دارم که در حرکت خود برای پیوستن به کاروان، شتاب ورزد ودر راه سر بخورد یا به بیراهه برود و مسائلی رخ دهد که نتوان جبران کرد و یا دستش را گرفت و سرپا نگه داشت. همچنین گفتم:  به گمان من نخستین پایه زیست درست در سرزمین‌های اسلامی، وجود حس درست و نیرومند دینی در میان ملت‌هاست و این حس جز از طریق دعوت عمومی و ارتباط با ملت و تربیت دینی وآگاه‌سازی لایه‌های گوناگون آن، پدید نمی‌آید. پایه‌ی دوم، روش آموزش درست و کنار هم نهادن دانش به دست آمده از طریق وحی و نبوت (که خطا و باطل به آن راه نمی‌یابد و دانش هر زمان و شالوده‌ی هر زندگی و تمدن آرمانی است)، و دانش طبیعی و داده‌های نو و رهیافت‌ها ویافته‌هایی است که غرب پیشاپیش به آن‌ها دست یافته و از طریق آن‌ها بر شرق پیروز شده است. امیدوارم یمن در کنار هم نهادن این دو نیرو، کامیاب شود. همچنین امیدوارم که وضعیتی متفاوت با اوضاع کشورهای عربی داشته باشد، که اینک نه اسلامی هستند نه اروپایی. 

 نویسنده‌ای غربی به نام دبلیو. اریچ بت من در کتاب «یمن در آستانه انقلاب» چنین ملاحظاتی را ابراز داشته است. این نویسنده به سال 1959 م. زمان حکومت امام احمد، آن هنگام که درهای یمن در برابر خیزش‌های نو بسته بودند، از این کشور دیدن کرده است، نویسنده در قالب مطالب زیر، بیم و شادی خود را ابراز داشته است: 

مردم این جا شاد و سرحال می‌نمایند، با آن که بسیاری از امکانات زندگی و وسایل رفاهی را در اختیار ندارند وحتی به آن‌ها اشتیاق هم نشان نمی‌دهند. مرحوم امام یحیی و امام احمد کنونی کوشیده‌اند درها را در برابر هر پدیده‌ی نو بسته نگه دارند، با آن که هر دو حس می‌کردند که جریان‌های تند روزگار کنونی، در زندگی معمولی یمن دگرگونی‌های بسیار پدید خواهند آورد و این دگرگونی‌ها به نوبه خود پیامدهای مهمی به همراه خواهند داشت. در این باره تا حد زیادی نیز موفق شدند؛ اما جای تردید وجود دارد که این اوضاع تا مدتی دراز تداوم بیابد. روزگار نو درهای یمن را می‌کوبد. هواپیما، ماشین، تلفن، رادیو وبرق وارد کشور شده‌اند وبه دنبال آن چیزها ی دیگر نیز از راه خواهند رسید. این برخورد، آشفتگی بزرگی پدید خواهد آورد و مرحله‌ی گذار آغاز خواهد شد. هیچ نمی‌دانیم که این مرحله بدون پریشانی خواهد گذشت، یا آن که در کشور هرج ومرج و آشفتگی پدید خواهد آورد؟ این امر تا حد زیادی به راهی وابسته است که بر می‌گزیند و گامی که کشور یمن جهت تشکیل حکومت مدرن و مبتنی بر سامان دهی مدرن اقتصادی، بر می‌دارد. می‌باید مرحله‌ی گذار، گام به گام وبا روشن بینی بسیار وبینش قوی صورت پذیرد وگام‌های آغازین، استوار و راه‌هایی که برای پیشرفت کشور طی می‌شوند، راست و بهنجار باشند. 

نویسنده پس از آن که درباره‌ی پروژه‌ها، ساماندهی‌ها وتحولات جدید ومهمی که برای تقویت وپشتیبانی یمن اولویت دارند وکارشناسان متخصص وچیره دستی که می‌توانند برای استوارسازی کشور و توسعه و پیشرفت آن، طرح‌ها وپیشنهادهای درست وصادقانه‌ای ارائه کنند، سخن می‌گوید، به ایجاد سازگاری درست و منطقی میان جنبه‌های مادی ومعنوی وخیزش متوازن کشور فرا می‌خواند. این فراخوان بیش از آن که از یک دانشور غربی انتظار برود، از یک اندیشور مسلمان شرقی انتظار می‌رفت. وی می‌گوید: بدون تردید، یمن در دایره‌ی اقتصاد کوشش‌های پیگیری برای رفاه و آسایش و خوشبختی انجام خواهد داد. اما باید این کار به همراه پایبندی به سنت ارزشمند دینی ومعنوی صورت پذیرد. تنها توسعه وپیشرفت مادی نمی‌تواند بیماری‌های بشر را درمان کند وبه انسان بی درنگ شادی و آرمش ببخشد. کشوررهایی که به اوج پیشرفت وخیزش رسیده‌اند، همه روزه با دریغ و حسرت یسیار این موضوع را تجربه می‌کنند. هنگامی که ارزشهای بنیادی بشری پاس داشته می‌شوند و سنت دینی ومعنوی جایگاهی بلند در درون افراد تشکیل دهنده‌ی ملت به خود اختصاص می‌دهد، توسعه و پیشرفت مادی نعمتی بزرگ خواهد بود وبه تمام جنبه‌های زندگی، غنا خواهد بخشید. 

اگر یمن هوشمندی بالا وسنت معنوی ارزشمند خود را پاس بدارد وآن بخش از پیشرفت مادی را که به آن نیازمند است وبا زندگی وشرایط آن سازگار است به دست آورد، بی گمان بهشت برین کشورهای عرب خواهد شد ومردم با آسایش و آرامش تمام در آن زیست خواهند کرد. با این سازگاری منطقی میان هوشمندی وخیزش، یمن نه تنها خواهد توانست در توسعه‌ی جهان اسلام که در توسعه‌ی تمام جهان نقش آفرینی متعادلی داشته باشد. 

آگاهی دینی برای اصلاح این اوضاع کافی بود، ولی آگاهی در این بخش بسیار سست یا ناتوان بود. تا آن که سرانجام تمدن انقلابی و مادی غرب فرا رسید و توأم با زیاده‌روی و تندروی به آزادی و برابری و واژگونی اوضاع قدیم –آن هم دارای هر شکلی که باشد– فراخواند. این جا بود که آشفتگی و گله‌مندی در جامعه شیوع یافت و حس ناهنجار بودن اوضاع و بی کفایتی آن برای تداوم، در مردم نیرو گرفت و در دل مردم احساس نفرت و انگیزه برای شورش علیه اوضاع موجود، آن هم هر فرجامی که داشته باشد، به جوش و غلیان درآمد. بی گمان راز پیدایش انقلاب‌ها و کودتاهای نظامی در کشورهای اسلامی در این نکته نهفته است. می‌بینیم که انقلاب پس از انقلاب و حکومت نظامی در پی حکومت نظامی صورت می‌گیرد بی آنکه حاصلی در پی داشته باشد. 

پس از درگذشت امام احمد در سپتامبر 1962 م. فرزندش امام بدر زمام قدرت را به دست گرفت. وی در دوران حکومت پدرش در مقام وزیر خارجه از کشورهای گوناگون جهان دیدن کرده و چند بار نیز به اروپا سفر کرده بود و از نزدیک تحولات جدید را در جهان مدرن دیده بود. بنابراین، وی بیش از هر کس دیگر شایسته آن بود که اوضاع رو به دگرگونی را بشناسد و درک کند. اما دولت وی مستعجل بود وبیش از یک هفته دوام نیاورد و برای تاریخ رقم نخورده بود که کارها و دستاوردهای او را ببیند. عبدالله سلال، فرمانده گارد ملی، به تحریک جمال عبدالناصر، رییس جمهور کشورانقلابی مصر، علیه وی شورش کرد. زمام دار جدید یمن، سیاست سوسیالیسی و نوگرایانه‌ی عبدالناصر را در پیش گرفت و کوشش‌های پیگیری برای دگرگون ساختن وتغییر شتابان یمن آغاز کرد. این تغییر و تحولات بر بنیاد سکولاریسم و بی دینی استوار بود. به این سبب رنگ تمدن نو در جنبه‌ها و لایه‌هایی از جامعه که دنباله رو حکومت جدید بودند و بسیار زود از آن اثر می‌پذیرفتند، نمایان شد؛ پیدایش الگو و لایه‌های نو بیش از روستاها و دهکده‌ها، در زندگی شهرها گسترده و نمایان بود، اما روستاها و دهکده‌ها چون زیر فرمان پیشوایان و رهبران سنتی خود بودند، در برابر حکومت جدید تسلیم نشدند و هیچ تغییر و تحولی را نپذیرفتند. 

این اوضاع موجب شد تا دو جبهه متضاد شکل بگیرد: یکی جبهه‌ی انقلاب و نوگرایی که رهبران نوگرا و ماتریالیست زمام آن رادر دست داشتند و در رأس آن‌ها جمال عبدالناصر قرار داشت ودومی جبهه‌ی محافظه کاران و سنت گرایان بود که به تمام امور کهن سخت پایبند بودند. این جبهه را زمامداران سعودی از طریق امام بدر پشتیبانی می‌کردند. کشمکش موجود میان این دو جبهه در حیطه‌های علمی، نظامی و فکری تا سالیان سال دوام یافت. این کشمکش ویرانی بسیار و هولناک و از دست دادن ارزش‌های اسلامی ودینی را برای کشور به بار آورد و در جاهایی که حکومت انقلابی سیطره داشت. سخت زیان دید؛ اما در کنار آن، کشور یمن از ساز وکارهای نو وامکانات فراوان مدرن بهره مند شد و زندگی شهرها رو به سوی دگرگونی وپیشرفت نهاد. گسست سنت و تجدد بسیار ژرف بود و هیچ راه میانه‌ای نبود تا سنت را با تجدد گره بزند. طبقه مدرن، به سبب سیطره‌ی عملی و نفوذی که بر حکومت داشت، در جامعه بسیار اثر گذار بود. این طبقه همچنان به سختی می‌کوشد کشور را به رنگ سکولاریسم و بی دینی دربیاورد. در طرف مقابل توده‌های درس ناخوانده ورهبران سنتی و رسمی بودند که در مکتب خانه‌ها و مدارس سنتی تحصیل کرده بودند. این مدارس در سطحی نبودند که مسایل، معضلات وچالش‌های جدید را مورد بررسی قرار دهند و اساسا به برگرفتن ساز وکارهای موثر ومتناسب با شرایط و خواست‌های زمان –آن هم با هدف مبارزه با آن‌ها ومهار سیل ویران کن آن‌ها-نمی‌اندیشیدند. روش‌ها وبرنامه‌ها ی درسی این مدراس ناتوان تر از آن بودند که رادمردانی کاردان وشایسته تربیت کنند تا فتنه‌ها وآشوب‌های زمان را در لحظه‌ی مناسب درک کنند و تصمیمات أثر گذار برای آن‌ها اتخاذ کنند. از این روی، ارزش‌ها و اندیشه‌های این دسته از رهبران دینی فاقد جایگاه وسیطره‌ی لازم بر روح وجان مردم بودند. 

منطقه عدن در جنوب یمن واقع است. حضر موت نیز که تا مدتی زیر سیطره‌ی انگلیس بود در جنوب قرار دارد. در زمان استعمار انگلیس دو طبقه‌ی متناقض در این منطقه شکل گرفت. هنگامی که این منطقه استقلال خود رابه دست آورد وامارت نشین‌ها وشیخ نشین‌های هفده گانه آ ن زیر یک پرچم به نام یمن جنوبی در آمدند واین کشور با تاثیری که از انگلیس پذیرفته بود، به سوی مدرنیته و توسعه گام بر داشت، طی دو ماه اگوست واکتبر 1967 م. شورشی به دست سوسیالیست‌های افراطی بر پاشد ودر پی آن به رهبری سوسیالیست‌ها، جنگی تمام عیار علیه تمام ارزش‌ها و سنت‌های کهن و شیوه‌ی زیست دینی در این منطقه راه افتاد. در اثر این رفتارهای جدید و تصمیم‌های نسنجیده، این منطقه اسلامی پس از چند سال اندک در دامن بی دینی عریان افتاد. از آن پس برای گرایش‌های غیر دینی تبلیغات گسترده می‌شد، شعایر دینی مورد ریشخند قرار می‌گرفتند و کوشش بسیاری برای ریشه‌کنی ارزش‌های دینی و مفاهیم متعالی آغاز شد. برای نابودی نمادهای شیوه‌ی زیست اسلامی، راه‌ها و ابزارهایی پدید آمد که حتی در کشورهای کافر و غیر دینی نییز یافت نمی‌شد. اجرای این پروژه به رهبری سوسیالیست‌ها انجام می‌پذیرفت. سوسیالیست‌ها شمار چندان زیادی را در منطقه تشکیل نمی‌دادند، اما به سبب سیطره بر ارتش و منابع قدرت، از اثرگذاری بسیار گسترده‌ای برخوردار شده بودند. اما یمن اصیل که جمهوری یمن نامیده می‌شود، به سبب تأثیر سیاسی و اقتصادی کشور عربستان سعودی بر آن، وضعیت بهتری دارد و فشارها کمتر است. 

منطقه‌ی جنوبی، شامل عدن و حضر موت، یمن جنوب و دمکراتیک نامیده می‌شود. در این منطقه، چنان که یادآور شدیم، کشاکش و پیکاری سخت علیه دین بر پاست. حاکمان و رهبران این منطقه روابط مستقیمی با شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی دارند و چشم به راه ‌‌‌آموزش و راهنمایی از سوی آن‌ها هستند و امیدوارند که به یمن، کمک اقتصادی و نظامی بکنند.